اعتیاد
عصرچندروز پیش جلوی یکی ازبلوک های مجتمع مان خیلی شلوغ شده بود {به طور بی سابقه}ازپنجره اتاق نگاه کردم دیدم ماشین پلیس جلوی بلوکه. ازخوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم باخودم گفتم دوباره یه ماجرای تازه وکلی یک کلاغ 40کلاغ وچه خوش می گذره امشب.
اومدم پایین و از بچه ها جریان رو پرسیدم.می گفتن یه نفر خودشو کشته و7-8روزه که توخونه افتاده بوش دراومده زنگ زدن پلیس
-باچی کشته؟
-بابرق....
یکی دیگه به اون یکی گفت چرا چرت می گی بابرق که اگه می کشت فیوز می پرید.گفتم پس باچی کشته گفت باگاز.
کلی بهش خندیدم گفتم اخه این که ضایع تر ازاون یکیه.بوی گاز حداقل تا1روزبعدش در می یومدمی فهمیدن این بابا 8روزه افتاده مرده! حرف حساب جواب نداره
-چرا خودش روکشته؟
-بازنش دعواش شده زنه رفته 1سالی هست این یاروهم خودش رو کشته!{امان ازدست این عشق}
این جابودکه یه حدس هایی اومد تو ذهنم.که شاید اصلا یارو را کشتن!
4-5ساعتی گذشت تا بالاخره تونستن جنازه رابیارن پایین اخه خیلی وضعیت فجیعی(؟) داشت به هرجاش دست می زدن ازهم باز می شدازهمه بدتربوی بدی داشت به طوری که بوش کل 11طبقه را برداشته بود وقتی می خواستن بزارنش تو آمبولانس من از20 متریش جلوتر نتونستم برم می تونستم هم نمی رفتم اخه فضا پر میکروب الوده بود.بعدش رفتیم از سربازی که همراه پلیس اومده بود جریان رو بپرسیم که بیچاره اون بالا خفه شده بودومی گفت دعا کنین هرجا واسه خدمت می افتین اگاهی نیفتین
-باشه حالا می شه بگی چی شده؟
-مگه نمی دونید یارو اوردوز کرده.
-یعنی معتاد بوده؟
-اره اونم شیشه.
(حالا فهمیدین 1کلاغ 40 کلاغ یعنی چی؟)
نتیجه:اخروعاقبت اعتیاد جز ضرر چیزی نیست!هم به خودمعتاد هم به دیگران .حالا چه می خواد دزدی باشه چه این که همسایه ازاری بابوی بدمنتشرکردن!